ابراهیم پیامبر و طالب او

 

ابراهیم پیامبر و طالب او
آیه 133 از سوره بقره

ای ابراهیم بنگر، زنده جو باش و زنده پو، دریاب و به نما، و در جویشم جوهره رخساره نیلگون آفاق وجود به تمنای دید سپار، بنگر نگریستنی دیده گداز، شور افراز و مملو ز تمنا و نیاز، بنگر به صلابت  و مهابتِ سیطره وجود و حماسهِ بود، نگریستنی که آغازش در شناخت، درک، و آگاهی از زمزمه حیات، همهمه و هنگامه، سر و راز آمیخته در کوکبه و دبدبه، و طمطراق و شکوه و شوکتِ آذین گر ناشناخته ها و نادیده ها آغاز، و در تلألو مستوری و پرده نشینی نگین بدخشی آرمیده در صولت و سطوت، گوهر و فطرت، و معنا و مراد، غایتی کبریائی و حمیت و حریتی  فارغ از محصوریتِ  جزء جویِ مرکب خیال به ارمغان گزیند، که تصویر و تندیسِ ساحتِ عاری و مبرا از کرانهِ قصیر گرِ پرداخت و پردازِ  سلسله جبلت، سرشت، و سیرت در غلغله دید موکبی خسروانه و ملوکانه به عاریتِ نظر دارد.

آیا  به خاطر گماردی، به اندیشه شمردی، به اندرون اندوختی، و شاهد و گواه بودی (أمَ كنُتمُ شُهدَاَءٓ) فرا رسیدن ساعت و زمان، مدت و موسم، و موقع و میقاتِ برگشت و بازگشت، و عدول و رجعتِ یعقوب را. نوبت و آنیهِ اختتام و انجام، و انتها و پایان، آن هنگام و فصل، و موعد و دم که رجعت به معبود را در کلافِ گذر فانی به تحفه و پیشکش در وادیِ دوران می انگاشت، تنها و تنها با تمامی تاب و توان، و قابلیت و قوا، تکیه و تأکیدش، و اصرار و اتکایش در اطمینان در جامه پوشاندن و انجام رسالتی بود که در کسبِ نظر معبود و منظور به غایتِ اجابت می پروراند، صولت و عظمت ایقان و اختیارِ نهفته در گنجینهِ ذات و محرابِ  مکاتبه، محاوره، و مجاورت، به شفافیت و زلالیت، و تابانی و درخشانی قاموسِ کبریایی نظرگاهِ میعاد (حَضَر يعَقْوُبَ ٱلْمَوْتُ).  

صدا در داد و آوا گزید، من را ابلاغ و ایصال، بیان و گفتار، و ابراز و اظهارِ ندا و نویدِ سلطه الهی وآسمانیش در کناره و حاشیهِ حضر و سفر است، پسران من باز گویید و آگاهم سازید، بیانش دارید و افشایش کنید، و اشکارش نموده و  به وضوحش رسانید  که پس از من نسک و نیایش، عبودیت و تقرب، و زهد و پرستش شما، پویش و جویشتان بر چیست و در کیست (قَالَ لبِنِيهِ مَا تَعْبُدُونَ مِن بعَدِى).

پاسخش داده و به خواستش رسانده، که ای پدر، والد و قائد، به عبادت نه گز ینیم و به پرستش برنگیریم جز خدای تو را (قَالُوا نَعْبُدُ إلِهَٰكَ)، ایزد و معبود تو، نوری به ضیاء و فروغ پرتو سبحانیت و تبرک، و قدوسیت و تنزه، نوری به شفافیتِ زمردهای اکنده در معبرِ خیال، شقایق شاهد بر شور و شعفِ شناور در نسیمِ پیام آور از کهربایِ پویندهِ عارفان و سالکان، سرمستان و مسروران از تقرب و نزدیکی به او، ای پدر نجوئیم و به انگار نه اندوزیم جز اله ربانیت و رحمانیت، واحد بی همتا. جلال، اقتدار و جبروتی در بر گیر، بایشگر و پیرایشگر اصل، مایه و نهاد ، گویاگر و نمایشگر، ره نما و صولت بخش سیرت و سرشت، جلا پرداز آبگینه دل و تسلی بخشِ قلب و خاطر طالبان و مأنوسان احسان و اکرام، و رحمت و نوازشش.  

پدر، دریابیم و  به ایقان گستردگی و پذیرشِ ملموس به کرانه های دور دستِ گنجینه خلقت، سجیه و خاصه ذات سپاریم که دستیابی به حدود، اندازه، و پیرامون حیطه تسلط و توفق او در میزان و گنجایشِ مفهوم نظاره و نمایش نیست، چو طره و سجافِ ساحل و پیرامونش  از حوزهِ نهایت و اختتام عاری و مبراست. نپرستیم و نیایش نکنیم جز یگانه خداوند منان و وهاب را، واحد قربت و جبروت، و ایجاب گر و تداوم بخش خلقت و حیات را، اله پدران تو ابراهیم، و اسماعیل و اسحاق را (وإَلِهَٰ ءاَباَئٓكِ إبِرْهَٰ مِۦ وإَسْمعَٰيِل وإَسِحْقَ). خدای یگانه و واحد، وحدانیت و احدیتِ خاص و تنها در برگیرندهِ عین و حقیقت او، آغازگر پیدایش و شروع، تجلی ساز، جلوه گر، و آشکار ساز فروزش و تابش هدایت و راهنمونی.

پدر ادامه گر و جویای استمرار پذیرفتاری و پیمان و عهد بستن با  قدس کبریائیش گردیم تا وحدت، توحید و یکتاییِ آتش گداز بر ابراهیمِ طالب و گداخته را در تار و پود وجود به گردونه تصور و تصویر، ترسیم و تفکر، و طاعت و عبادت اندازیم، تا هنگامی که  ما “مسلمین”، قبول کنندگان، مرتبطان، معترفان، معتقدان، انگاره تبلور ساز ایقان و یقین، و حکمت و معرفتی نمایشگر و متجلی از کرامت و مغفرت او گردیم، جولانگر سیرت و سنت، و روش و طریق او، متجلی و تابان، و جلوه گر و آشکار در ضمیر و طینت امتی از رهروان، دل باختگان و سوختگان او، وحدانیتی تبلور یافته در گنجینه و دفینه درون و گسترده تر از میقات و مقیاس کهکشان و بود، قوسی رنگین و پر نوا آرمیده در قدوسیتِ معبود و منظور، تنها و تنها او (وَٰحِدًا وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ) !

معانی لغات قرانی: دایرة المعارف المعانی

علیرضا بمانیان

Author: Alireza Bemanian
www.bemanian.com, June 10, 2019 ©

ابراهیم پیامبر و طالب او

آیه 134 از سوره بقره

ابراهیم، در خلقت و ایجاب و ایجادت، پیدایش و تکوینت، و ابداع و آفرینشت، به تأمل نشستی، به انگار گماردی، و به تمنا و تقاضا بیانگر و نگاهبان، حارس و حافظ، و هارون و دیده بان خرد و دانش، اندیشه و بینش، و معرفت و حکمتِ مطلقهِ حیات، نمایش و عرضه، و جلوه و رویة و فرصة شناخت و وقوف و اطلاع واقع و  حاصل گردیدی تا مسیلِ جرگهِ دید و جویِ سیلانِ  نگر را به دریا و اقیانوس اقلیمِ صناعت و سنخیتِ خودجوش و خودیابِ یقین و ایقان مبدل و فراهم سازی.

یعقوب و اسماعیل و اسحاق، مرتبطان و معترفان و معتقدان: ساحت و عرصه، قلمرو و گستره، و درگاه و آستانه کیانت و تکافل، و ذمه، تعهد، و تقبل زمان و زنهار، مهلت و امان، و پناه و پیمان را خود به ترسیم  و نشان، نقش و انگاشت، و تندیس و تمثال در آورده و در پویش و جوشش خویش خود منادیِ  منظور و مفهوم، و درایت و تدبیر، و کیاست و فراستِ صنع و پرداختهِ خویش بوده اند.

آنان، ملت و امت، طایفه و گروه، و پیروان و رهروان: پسندیده و شایان، سزاوار و شایسته،  و با قدر و برازنده، یا سرخورده و سرگردان، نا مستوجب و ندامت کار، و حیران و مبهوتِ حاصل و محصول. ثمره و میوه، و بهره و سود، ارتباط و وثوق،  پیوستگی و ربط، و ایمان و یقین، خلوص و زهد، تزکیه و قدس، و نیایش و ستایش، راز و نیاز، تضرع و زاری، و دعا و ثنای خویش را از آن خود بوده و پاسخگو و جوابگو به دیوان زنهار و امان، و ربانیت و صمدیت، خود هستند. (تِلْكَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَهَا مَا كَسَبَتْ)

توان و تلاش، جهد و اهتمام، و تقلا و تکاپوی شما نیز آزمون و آذین یافته خود بوده، گرش به غایتِ سجادهِ سپهرِ صیانتِ سیطرهِ بود و صلابت و صولتِ کرانه هایِ چشم اندازِ نمایشگر نهایتِ منظور و فرجام، و یا نقصان و کاستنی در عروضِ تام و تمام مصلّیِ مصلحتِ هستی و وجود را به ارمغان یا قلت و نقیصه آورد. (و  لَکم مَّا كَسَبْتُمْ)

قدسِ کبریایی من، تقدس و قدوسیت، و قدرت و توانائیم، حکمت و فرزانم،  و دلیل و مشیّتم قلمروئی به گستردگی وگرایشِ لوحِ افلاکِ لایزال، مکرر و بی انکار و شناور و پابرجا در حیطهِ بی انتهایِ نظر و در کوکبهِ میزان و قیاسِ قاموسِ بیکرانهِ وحدانیت و احدیت، و یگانگی و یکتایی برقرار و مدلل، و پایدار و استوار نموده که تقربش جز در آبگینه درون و شمع وجود نامرتبط و بی معناست. ارتباطیست مستمر و مستقل، مرتبط و مستقیم و بی واسطه و بدون نیاز به میانجی و بانی، آتشی جوشان، اکنده از نزدیکی و قرابت، حرمانی خود آگاه در دریدن والاتری از حصار  و محجر مأنوسات خیال و گمان.

گنجینه دل شناس و محفوظش نگر، خزانه درون دریاب و مستور و محصون، و مقنع و محجوبش نگار، و دفینه حیات شناس، و مسحور و مفتونش نما، که به اندوخته اش آشنا و به تراویدن و تراوش حاوی و ضمیرش آگاه و هوشیارم. نه کس را به ماهیت، کمیت، و کیفیتش  اجازه دستیابی و مراوده تام و جامع باشد که صرف آن مرتبط و مربوط به شناخت و ادراک، و رسیدن و دستیابی به گنجینه نگاهدار و استمرار بخش  قاطعیت و اطمینان، و هستی و وجود است. فردیت و آدمیت از حکمت و دلیل و مشیّت، بعد و درجه و دانش درکش قاصر، کوتاه، و ناتوان است، تو و امتت مورد سئوال و مؤاخذه،  و یا پرسش و پاسخ  در مورد چگونگی و محتوی اعمال، خلوص و ایقان آنها (دگران) واقع نخواهی گشت. (وَ لاَ تسُلَٔوُنَ عَمَّا كاَنوُا۟ يعَمَلوُنَ)

معانی لغات قرانی: دایرة المعارف المعانی

علیرضا بمانیان

Author: Alireza Bemanian
www.bemanian.com, June 29, 2019 ©