شب قدر

Part 1

شب قدر

بخشیدی به من و عطایش دادی، مرحمت و بخششی گهربار و گهر ریز و انعام و احسانی گهرپاش و گهرافشان، رخصت درک و شناختت، نزدیکی و همدلی، و کسب نماز و نیاز، و نیایش و ستایش تو. نهفتی در گنجینه و خزانه دل، دمیدی و روییدی در جوهر وجود و چکیده بودم غایت تقدیر و امتنان، و تشویق و تعیین، تا قدر و قیاسش، و ارزش و اعتبارش نا بخردانه، بی تدبیرانه، و نافرزانه وار در ابطال غمزه خیال و شیوه و کرشمهِ گاه به فراموش پیشگی و نسمه آنیه و عادت نسپارم. ملکوت و قدس و آسمانی به بلندای بام رنگین کمان مصورت در هر منظور و گذر، و هر نمود و نما، گر در کسب تحصیلش دیده اشتیاق و اکتساب به کار گمارم.

بدرستی فرستادم، بیانت نمودم، بر تو نگاراندم، متجلیت ساختم (إِنَّآ أَنزَلْنَٰهُ)، تا در شناختش، ادراک و دریافتش بی صبرانه و ناشکیبانه، و بی تحمل و بی تاب مبین و چاره ساز، جنبه و چشم انداز، و جولانگه ازاله و زدایش، و پاکسازی و پالودن جریحه خود انگاری و خود پنداری، غفلت و فراموشی، سهو و اهمال، و تمرد و عصیان گردی.

اندرون سیاهی شب و در تارک تاریکی گسترده و بر هر جا رخنه آورده، در هیاهوی نا دیدن ها و در همهمه نا آشکاری ها، به هنگامی که نظم و اقتدارِ مسلط به گردونه بود، جوهرهِ جاری در زمزمهِ بقا و حیات، و تراوش اکنده درصلابت کبریائیت در تداوم روشنی نهاد، کمال و بینتِ شناخت و ایقان پیام و پند آور خلود و پایندگیست، عزم و آهنگ غنوده و آرمیده در اورنگ ارگ یقین در هاله ای از ابهام، در بستر غافلگرِ تخیل و خیال کجراههِ کتمان و کوته بالی در رسیدن به سر منزل قدس تقدیر را در پیش گزیده بود.

و در بطن تاریکی و سیاهی که دستیابی و رسیدن به تو منظور و معبود را سرابی در آماج رخساره خاموش گر مخیله گمان واقع و منظور، وتداومش آتش افروز گستردگی و تشدید این سردرگمی و حیران در بازیابی رسالت حکاکی یافته در حیات و گوهر بود و وجود میبود، قاطعانه و بی وقفه، سرکش و لجام گسیخته، و طغیانگر و عصیانگر در این خود روی و خلاف با انگاره نقش یافته بر پی جوئی، کاوش، و تفحص صدق و صلاح، با اغماض و نادیده گیری عینیت آراستگی، ترتیب و تدوین، و منطق و حکمت حاکی بر گردونه زیست و حیات، به پیش تاخته و به تیرگی، ظلمت، و سیاهی عجین یافته در حوزه دید، و تصور و گمان مانوس تر، مالوف تر، و معمول تر واقع گردیدم.

که ناگاه و بدرودانه از پیکره پرداخته از پیرایه تهی پندار و پیمان، سرگشته و پریشان، به نوا و آوایش، بانگ و صوت بر افراز بر تار و پود گنجینه خلقت، نمای کهکشان، و خزانه و محموله جان نظری شورمندانه و دل سپارانه افکنده، چه تمیز و تشخیصی عابدانه و عارفانه، ندای معبود، مانوس، و آشنای خود، خدا و خالق و پروردگارم:

بدان و بنگر: در این تاریکی و سیاهی (لَيْلَةِ)، دریچه های دستیابی و استحصال، نیل، کسب، و احراز به صراحت و ضیا، روشنی و درخشش، و وضوح و فروغ، مرتبط با منظور و معبود، کمال و غایت، و مقصود و نهایت، مفروش و جلوه نماست (ٱلْقَدْرِ). بنگر و دریاب تا با قافله زمان و حرکت کمال، حکمت، بینش، و معرفت همراز و هم طراز، و استوار بر گردونه ثبات و اطمینانِ خلقت، سرشت و فطرتِ لبریز از نهاد و نمای جوهره و سرچشمه نیاز و میل و آرزو را در اوان و بدایت بینت و ایقان همراز و هم نواز با اریکه و عرش وجود به جوش و خروش، و غلغله و غوغا افکنی.

دانی و آگاهی، هشیار و بیداری، و هوشمند و بخردی (ومَاَ أدَرْﯨَك) که تاریکی و سیاهی، مستوری و پوشیدگی، و خفا و پنهانیِ (ماَ ليَلْةَ) زدوده گرا و دنبال شونده با قیاس و ارزش، تلاش و تکاپو، و قدرت و تقدیر (ٱلْقَدْرِ) چیست و چه در سرشت و جبلت به اندرونی تقرب، تعالی و رفعت در مکتوبه خود به ارمغان گذارد.

شب ارزش و تلاش (لَيْلَةِ ٱلْقَدْر)، رسیدن، لحظه بنیان و شالوده، و مبنا و مناطِ شناخت و اکتسابِ زمزمه قاموسِ طوفان نزدیکی و یقین و ایقان، تداوم بخش جهش و کوشش، و جویش و پویش در مدار و معبر، و گذر و گذرگاه تک محبوب و معبود، سکان سکنیت و قرار، با صولت و منزلتی، و مرتبت و بهایی برابر و هم وزن، و همتا و هم ارز(خَيْرٌ) بر بیش از هزار ماه، یا تمامی، جمله، و سراسر طول عمر، در بر گیرنده آغاز و تغییر حیات و زیستن (مِّنْ أَلْفِ شَهْرٍ).

هنگامی که ملائک، مانند و نمودار، نظیر و نماد، و شاهد و سند فرو فرستاده شوند (تَنَزَّلُ ٱلْمَلَٰٓئِكَةُ وَ ٱلرُّوحُ )، همتا و همانند، و هم گام و هم نوا، مکان و سکنا گزین در سعت، فراخت، و فراست روح و الوهیت و ربانیت روان، سیطره بی قیاس و میزان، و مهبوش و مبشوش، فریفته و مغرور، و معتکف، معتزل، و مقیم در سایه رحمت و عنایتش، لطف و کرمش، و صبر و شکیبائیش، مجموع شکل پذیر و انجامیده، متبلور و نمایان گر و فرستاده و ارمغانی از درگاه کبریائی تمامیت هست، ایجاد، و وجود (بِإِذْنِ رَبِّهِم مِّن كُلِّ أَمْر).

سلام و تهنیت، و تحیت و درود بر شمار بر رخساره تابناک آسمان دره عفاف و ملکوت، نما و جایگاهی، و مقصد و منزلگهی به تصویر و تصور بی انتهای اقیانوس جوشنده ذات و سپهر ارفع بر مفروضات. سلام و درودی، طریق و مسلکی، جدیت و جهدی، و کوشش و مداومتی مستمر و پیوسته گرا تا به هنگام و انجام شنیدن و گوش فرا دادن به همهمه و هیاهوی زمزمه گر از ندایی آشنا، نغمه ای روح افزا، و نگاه و نظری به تبارک و خجستگی میمنه کمال میزان (سَلمَٰ هىِ حَتىَّ)

هنگامه و هیاهویی سرزده و قامت بر افراشته در گذرگاه و معبر اتصال، نیل، و وصول قرابت، مجاورت، و همجواری او. شروع، ابتدا، و آغازی نوین، نوباوه، و نورسیده به شفافیت، زلالیت، و متلالیت گستردگی کهکشان مکتوب و مفروش به کواکب اشاعه گر و آشکار گر پرتو و تابش، و تلألو و ضیاء، سپیده دم و فجری صادق (مطَلَعِ ٱلفْجْرِ).

سوره قدر

معانی لغات قرانی: دایرة المعارف المعانی

علیرضا بمانیان

Author: Alireza Bemanian
www.bemanian.com, May 24, 2019 ©

Part 2